بهترین تعریف از داستان همان زندگی است. داستان گونه ی دیگری از زندگی کردن و زیستن است. گاهی ممکن است شبیه زندگی واقعی نویسنده اش باشد و گاهی هم ممکن است با زندگی همه آدم ها متفاوت. داستان نوعی کشف و شهود است؛ نوعی درنگ و تامل و تعمق در خود، در جهان، و هر آنچه که در جهان قابل تصور است. و حالا روند داستان نویسی. فرض کنید به هر دلیلی می خواهید درباره یک موضوع خاص داستانی بنویسید. در آغاز شخصیتی خام و ناپخته را می سازید که خودتان هم شناخت چندانی درباره اش ندارید. بعد رفته رفته در فراز و فرود رخدادها ویژگی های فردی شخصیت داستانتان را پیدا می کنید و آنها را سر و سامان می دهید. رنگ موهاش، شکل بینی اش، نوع حرف زدنش و شیوه ی زندگی کردنش. بعد برای این شخصیت کاری پیدا می کنید. بنا، مهندس مکانیک، پزشک، کارگر. سپس شخصیت خود را وارد ماجرایی جدید و چالشی می کنید و همزمان شخصیت های فرعی یا اصلی دیگری به داستان می افزایید. این شخصیت ها را با هم ارتباط می دهید و آنها را برای رسیدن به یک هدف خاص با هم دوست یا دشمن می کنید. مجبور می شوید برای آشنا شدن با شغل شخصیت ها همراه آنها به سفر بروید. مثلا سفری به آن ور آب. به کشورهای چسبیده به خلیج فارس. بعد برای باورپذیر شدن داستانتان مجبور می شوید کمی درباره آداب و رسوم و غذاهای محلی و هتل های معروف آن کشور تحقیق کنید. در همان کشور با شخصیت ها و موقعیت های جدیدی آشنا می شوید. دوباره با شخصیت ها سفر می کنید و این بار آنها را میان دوراهی می گذارید. تا مدتی خودتان در میان دوراهی همراه شخصیت زندگی می کنید. به چند و چون ماجرا فکر می کنید. به اینکه اگر جای شخصیت داستانتان بودید چه کار می کردید؟ مسیر درست را انتخاب می کردید یا مسیر نادرست را؟ کمی به داستانتان پیچ و تاب می دهید. شخصیت را دچار بحران می کنید و خودتان هم دچار بحران می شوید. تا رسیدن به نقطه ی اوج داستان همه ی شخصیت ها را درگیر می کنید و بعد با کورسویی از نور یا سایه ای از تاریکی آنها را وارد مسیری جدید می کنید. زمان پایان داستان و نتیجه گیری که برسد دیگر تب و تاب نوشتن را مثل روزهای اول نخواهید داشت. یکجورهای از نظر بار روانی و عاطفی تخلیه خواهید شد. بیشتر شبیه به نوعی سبکی و بی وزنی است. چندروزی می گذرد و بعد کم کم چیزی توی مغزتان مدام تکرار می شود. آیا داستانی که نوشته اید کامل است؟ آیا ایرادی اشکالی ندارد؟ آن زمان است که روند فرسایشی ویرایش می رسد. یک بار، دوبار، ده بار. صد بار. و دست آخر آنقدر خودت و داستانت را می چلانی تا نتیجه همان چیزی شود که دلت می خواست. رضایت قلبی نویسنده از داستان که حاصل شد یعنی داستان تمام است. تمام تمام. این روند کلی داستان نویسی بود. شاید برای برخی کمی متفاوت تر، کمی آسان تر یا کمی سخت تر. به هرحال داستان نویسی نوعی زندگی کردن است، زندگی دوباره، سه باره و در حقیقت چندین و چندباره. و به راستی بجز داستان نویس چه کسی را پروای آن است که زندگی را چندین و چندباره زندگی کند؟.  

درباره داستان نویسی...

داستان ,شخصیت ,زندگی ,ها ,هم ,کمی ,می کنید ,کنید و ,شخصیت ها ,داستان نویسی ,آنها را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

zizizi wageningenuniversity مطالب اینترنتی 49440680 سلام دوستان I♥U نازنین ترین دختر و پسر دنیا I♥U دانلود آهنگ جدید محمد علی نجفی پور narjessi راه و رسم زندگی